امتحان عشق

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..

گل صداقت

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد.... ملکه آینده چین می شود. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.
سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید. روز ملاقات فرا رسید ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند. لحظه موعود فرا رسید. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده اوست.
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور می کند: گل صداقت...
همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!

لذت یک فنجان چای

شما باید کاملا در حال حضور داشته ،بیدار باشید تا بتوانید از چای لذت ببرید.
تنها در هوشیاری نسبت به زمان حال است که دستان شما می توانند
گرمای دلپذیر فنجان را حس کنند.
تنها در حال است که می توانید عطر چای را ببویید،
طمعش را بچشیدو از لطافتش لذت ببرید.
وقتی عمیقا در فکر گذشته هستیدو یا نگران آینده،
از تجربه لذت بردن از یک فنجان چای هیچ چیزدستگیرتان نمیشود.
چشمتان را به فنجان می دوزید و چای تلف می شود.
زندگی نیز همین طور است،اگر کاملا در حال حضور نداشته باشید،
پراکنده می شوید و زندگی می گذرد.
اینگونه است که احساس،عطر ،ظرافت وز یبایی زندگی را از دست می دهید.
انگار که زندگی دارد به سرعت در پشت سر شما جریان می یابد.
گذشته تمام شده است.از آن بیاموزید و بگذارید برود.
آینده هنوز نرسید ه است.برای آن برنامه ریزی کنید اما بیهوده نگران آن نباشید.
نگرانی بی فایده است.
وقتی دست از فرورفتن درگذشته و آنچه که رخ داده است برداشتیدو
نگرانی در مورد آنچه که ممکن است هرگز اتفاق نیفتدرا نیز کنار گذاشتید،
آن موقع در لحظه حاضر خواهید بود.
آن موقع هست که تجربه لذت از زندگی را آغاز خواهید کرد.

کاش می فهمیدی

کاش می فهمیدی ، در خزانی که از این دشت گذشت،
سبزه ها باز چرا زرد شدند.
خیل خاکستری لک لکها ، در افقهای مسی رنگ غروب،
تا کجاهای کجا کوچیده است.

کاش می فهمیدی ، زندگی محبس بی دیواریست
و تو محکوم به حبس ابدی
و عدالت ستم معتدلیست ، که درون رگ قانون جاریست

کاش می فهمیدی ، زندگی آش دهن سوزی نیست
عشق ، بازار متاع جنس است
آرزو ، گور جوانمردانست
مرده از زنده ، همیشه هر آن ، در جهان بیشتر است

کاش می فهمیدی ، چیزهائیست که باید تو بفهمی ، اما...
بهتر آنست ، کمی گریه کنم ...!!!
بهتر آنست ، کمی گریه کنم.... کمی ... ...!!!

توصیه‌های جدی برای آقایان

مرد بودن با خود ویژگی ها و شرایطی را به دنبال دارد که برای موفقیت در زندگی باید به آن ها توجه داشت.یک مرد در کنار مهربانی و صمیمیت نیازمند اقتدار و صلابت است .

ادامه مطلب ...