چهارده ساله که بودم گفتم: زیاد حرفهای پدرموتحویل نگیرم اون خیلی اُمله.
پدرم هر وقت می گفت " درست می شود " تمام نگرانی هایم به یکباره رنگ می باخت...
***
این شعر رو تقدیم می کنم به همه کسانیکه که مثل من نمی تونن به پدرشون تبریک بگن
خوش به حالب ای پدر
سایه ای بود و پناهی بود و نیست
لغزشم را تکیه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم کسی چون من مباد
سوگ حتـی قسمت دشمن مبــاد
بــاورم نیست این من نـابــاورم
روی دوش خویش او را می برم
مـی بـرم او را که آورده مـــــرا
پاس ایامـــی که پرورده مـــــرا
می برم درخاک مدفونش کنـــم
از حساب خویش بیرونش کنـــم
مثل من ده ها تن دیگـــــر به راه
جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه
منتظــــر تا بارشان خالی شــود
نــوبت نشخـــوار و نقالی شــود
هــرکسی هم صحبتـی پیدا کند
صحبت از هــر جا بجز این جا کند
دیدنش سخت است و گفتن سخت تر
خوش به حالت ،خوش به حالت ای پدر
باز امشب عرشیان کف می زنند
آل احـــــــمد پنجه بر دف می زنند
جبـــــــرئیل آمد به آواز جــــــــــلی
می ســـــراید"لافتـــی الا عـــــلی"
***
خورشید شکفته در غدیر است علی
باران بهار در کویر است علی
برمسند عاشقی شهی بی همتاست
برملک محمدی امیر است علی
***