دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

تور پیرزنان

تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحی بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان بهپشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد.راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت وخورد. حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد وبادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده بازهم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.اینکار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسیدچرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خورید؟پیرزن گفت چون ما دندان نداریم. راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آن‌هارا خریده‌اید؟ پیرزن گفت ما شکلات روى بادام‌ها را خیلى دوست داریم!

اسیر

کسی در انتظار او نبود
دلی برای او نمی تپید
نگاه هیچ کس به خودش ولی به روی او نمی نشست
هراس خورده بود و مات
درون حلقه نگاههای ناشناس بی پناه
هوای سرد سوز می خلید
و پاره های جامه اش به جان او
و دشنه ای نهفته می برید
تکه تکه از توان او
هنوز نارسیده کال بود
جوانکی هنوز خردسال بود
به او نگاه می کنم
به من نگاه می کند
و هر دو آه می کشیم
چه دشمنی میان ما است؟
عدوی راستین ما
همان یگانه غول سود و زر در کمین توده هاست
اسیر بی نوا برادری غریب مانده و گم است
رها و بسته هر چه هست
یکی ز خیل بی شمار مردم است

اما عـشـق

پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد. همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد. او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است. سپس مجددا” دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت : دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام

فقر

پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند: 

 

بار خدایا من از کفر و فقر به تو پناه می برم.مردی عرض کرد آیا ایندو باهم برابرند؟ فرمود: آری 

 

پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:  

 

اگر رحمت پروردگار من به فقرای امت من نبودُ نزدیک بود که فقر به کفر بینجامد. 

 

 پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:  

 

فقر بدتر و سخت تر از کشته شدن است. 

 

امام علی (ع) می فرمایند: 

 

زیان فقر پسندیده تر از سرمستی توانگری است.

حضرت امیر (ع) می فرمایند :

زیاده روی و اسراف مکن زیرا بخشش اسراف کار مورد ستایش نیست و تنگدستی او هم مورد ترحم واقع نمی شود.

امام موسی بن جعفر (ع) :

 به کسی که در زندگی میانه روی و قناعت کند نعمت او باقی می ماند و آنکه با تبذیر و اسراف زندگی کند، نعمتش از بین می رود.