ما در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید ...
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو عین الیقین من
قطعیت نگاه تو دین من است
من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .
وقتی گریه کردم گفتن بچه ای......
وقتی خندیدم گفتن دیوونه ای ......
وقتی جدی بودم گفتن مغروری.....
وقتی شوخی کردم گفتن سنگین باش.....
وقتی حرف زدم گفتن پر حرفی....
وقتی ساکت شدم گفتن عاشقی .....
حالا که عاشق شدم میگن.......
آغاز کسی باش که پایان توباشد.....
مرحله اول حضور هر فرهنگی در یک کشور و جامعه حضور نمادهای آن فرهنگ است و مراحل بعد به حضور مبانی فکری و جهان بینی و رفتارها و اعتقادات مربوط میشود. امروز شیطان پرستی نمادهای خود را به کشورمان رسانده و مانند همیشه برخی پیدا شدهاند که با دیدن هر پدیده نو و جدیدی به بهانه «مد» هم که شده به سمت این نمادها رفته و حتی به تبلیغ آنها نیز میپردازند.
ادامه مطلب ...گریپ فروت در عین حال آنزیمهای چربی سوز است که به کاهش وزن کمک میکنند. این آنزیمها در واقع از ذخیره شدن قند و نشاسته در بدن جلوگیری میکنند. | |
آری به او بگوئید...
بگوئید که من...
تا ابد در کنارش می مانم...
به او بگوئید که همیشه به یادش هستم...
به او بگوئید که فقط او را می پرستم...
به او بگوئید که بدون حضورش من هم نخواهم ماند...
به او بگوئید که تمام خاطراتم با یاد اوست...
به او بگوئید که روزی دستانم را به دستانش می رسانم...
به او بگوئید که تمام آن شبهای بارانی را فدای چشمانش می کنم...
به او بگوئید که قلبم فقط به عشق و یادش می تپد...
به او بگوئید...بگوئید که اسیر برق نگاهش شده ام...
آری به او بگوئید...
بگویید اگر روزی از پیشم برود آن روز روز مرگ من است
به او بگویید...بگویید که در کنارم بماند
به او بگویید...بگویید که همپایم باشد
بگوییید که یارم باشد
بگویید که با من باشد
برای من باشد
آری به او بگویید...
بگوئید که...عاشق شده ام...
و تنها او را دوست می دارم...
عشق من دوستت دارم
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند
1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت
این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوهاش داد.
آه از امشب
که مرا باز خبر از یار شد
خبر از یار دل آزار شد
آن همه ظلم روا داشته را یاد شد
همه هستی ز برم تار شد
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که دگر بار دلم غمگین است
که دو چشمم باز خونین است
که دو پلکم سخت سنگین است
و جهان در نظرم تاریک است
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که صدای نفسم، هیچ نیست
که دگر در سر من شور نیست
که دگر حنجرم آواز نیست
که دگر قلب من آزاد نیست
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
که دلم پاره شد از غم
که همه داغم و سوزم
که صدای خوش یارم
نکند بار دگر شادم
و مرا هم سخنی نیست هنوز
آه از امشب
و هزاران شب غمبار دگر هم
آه از این کابوس خوف انگیز مبهم
که دگر خسته شدم من و ندانم
که چرا جز در و دیوار تنم
مرا هم سخنی نیست هنوز
بعد تو مـــــرگ،هم آغوش تن و جان منست
رنگ زیبایی دو چشمــــان تو ایمان منست
از زمین تا به فلک نام تورا می پــــــــرسم
ذکر نــــــــام تو طبیب تن بی جان منست
همه شب تا به سحر از می مویت مـــستم
ارچه می، مست زافکار پریشــــان منست
من درین عشــــــق بجز آه نجستم غیـری
گرچه این آه، تمام سروسامــــــان منست
تابه کی از گل رویت به صدایی دلخوش
رخ زیبای تو خود خالق پنهان منـــست
زندگی با همه شور وطـــــــرب انگیزی
قفس کوچـــک و سردیست که زندان منست
آخــــــــرین نــــــــاله که از دل به برون می خیزد
نـــــاله مبهم گنگی ست که پـــــــایــــــــان منست
مهم نیست که برای کسی که دوست داری غرورت رو از دست بدی ولی این یک فاجعه هست که برای غرورت کسی رو که دوست داری از دست بدی.
؛ شکسپیر ؛