شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفا داری با تو چه دآرد سو
آفت خرمن مهر و وفایی
نو گل گلشن جور و جفایی
وز دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تا هستم
با کوچه آواز رفتن نیست، فانوس رفاقت روشن نیست
نترس از هجوم حضورم، چیزى جز تنهایى با من نیست
وقتى تو نباشى من به من مشکوکم، به هر گل به هر سایه روشن مشکوکم
مشکوکم به اشک کبوتر مشکوکم، مشکوکم به خواب خاکستر مشکوکم
بى تو به کابوس و به رویا مشکوکم، به شعله به پروانه حتى مشکوکم
با کوچه آواز رفتن نیست، فانوس رفاقت روشن نیست
نترس از هجوم حضورم، چیزى جز تنهایى با من نیست
ترسم نیست از دیوار از بن بست از سایه، تاریک تاریکم من از من میترسم
من از سایه هاى شب بى رفیقی، من از نارفیقانه بودن میترسم
مشکوکم به اشک کبوتر مشکوکم، مشکوکم به خواب خاکستر مشکوکم
با کوچه اواز رفتن نیست، فانوس رفاقت روشن نیست
نترس از هجوم حضورم، چیزى جز تنهایى با من نیست
A time for us, some day there'll be
When chains are torn by courage born of a love that's free
A time when dreams so long denied can flourish
As we unveil the love we now must hide
A time for us, at last to see
A life worthwhile for you and me
And with our love, through tears and thorns
We will endure as we pass surely through every storm
A time for us, some day there'll be a new world
A world of shining hope for you and me
For you and me
And with our love, through tears and thorns
We will endure as we pass surely through every storm
A time for us, some day there'll be a new world
A world of shining hope for you and me
A world of shining hope for you and me
میبینم صورتمو تو آینه،
با لبی خسته میپرسم از خودم :
این غریبه کیه ؟ از من چی میخواد ؟
اون به من یا من به اون خیره شدم ؟
باورم نمیشه هر چی می بینم ،
چشامو یه لحظه رو هم می ذارم ،
به خودم میگم که این صورتکه ،
میتونم از صورتم ورش دارم!
میکشم دستامو روی صورتام،
هر چی باید بدونم دستام میگه،
منو توی آینه نشون میده،
میگه: این تو ای، نه هیچ کس دیگه!
جای پاهای تموم قصهها،
رنگ غربت تو تموم لحظهها،
مونده روی صورتات تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا!
آن شب جانفرسا من بیتو نیاسودم وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
پیش گلها ، شاد و شیدا ، میخرامید آن قامت موزونتفتنة دوران دیدة تو ، از دل و جان ، من شده مفتونت
درآن عشق و جنون ، مفتون تو بودم اکنون از دل من ، بشنو تو سرودم
خمیازههای کشدار، سیگار پشت سیگار
شب گوشهای به ناچار، سیگار پشت سیگاراین روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار
پای چپ جهان را، با ارهای بریدن
چپ پاچههای شلوار، سیگار پشت سیگار
در انجماد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار
بر سنگفرش کوچه، خوابیده بیسرانجام
این مرده کفن خوار، سیگار پشت سیگار
صد صندلی در این ختم، بیسرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار، سیگار پشت سیگار
تصعید لاله گوش، با جیغهای رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار
مردم از این رهایی، در کوچههای بنبست
انگارها نه انگار، سیگار پشت سیگار
این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگارماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار، سیگار پشت سیگار
شب را دوستـــ ــ ـ
دارم
…!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ
ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند …
… که آمده ای ..
ولی من ندیده ام
خواب دیدیم که رویاست ولی رویا نیست
عمر جز “حسرت دیروز ” و “غم فردا” نیست
هنر عشق فراموشی عمر است ولی
خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست
ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دلتنگ
“لا الهی” هم اگر آمده بی “الا” نیست
پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟
عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!
گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!
گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…
و برای قدم زدن، می خواندت
برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز
خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد
باران، همه بهانه است
موهبتی ست از سوی ِ خدا
گاه، خدا نیز بهانه می کند
و مست می شود
برای بارش ِبوسه هایش
و تا آغوش بکشد تو را
از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند