دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

نیمه شعبان

ولادت با سعادت منجی عالم بشریت ، دوازدهمین اختر آسمان امامت حضرت مهدی (عج) را به تمام شیعیان جهان تبریک عرض میکنم


ولادت حضرت عــلــی (ع) و روز پدر مبارک



اسوه تقـوی علی و مظــهر ایمــان علی
عـزت آل پیمـــبر ، عاشــــق جانـان علی
منشــاء جـود و سخاوت ، موج دریای وفا
لعل رخشـــان ولایت ،گوهــر تـابـان علی
منبع مهــر ومحبت ، صــاحب لطف و کرم
افتـــخار شیـعیان و آیت الـرحمــــان علی





من باعث فریادتم
حافظ اسم پاکنم
همیشه در کنارتم
مردانه در رکابتم
عشق من پدر من
همیشه در رویای من
اخ که چقدر سخته برام
بدون تو فردای من
من باعث فریادتم
حافظ اسم پاکنم
همیشه در کنارتم
مردانه در رکابتم
عشق من پدر من
همیشه در رویای من
اخ که چقدر سخته برام
بدون تو فردای من






پدر  لطف خدا بر آدمیزاد

پدر کانون مهر و عشق و امداد

پدر مشکل گشای خانواده

پدر یک قهرمان فوق العاده

پدر سرخ میکند صورت به سیلی

رخ فرزند نگردد زرد و نیلی

پدر لطف خدا روی زمین است

همیشه لایق صد آفرین است

خوشا آنان پدر در خانه دارند

درون خانه یک پروانه دارند



اشتباه فرشته


بهار …

و این همه دلتنگی؟!

نه ،

شاید فرشته ای

فصلها را به اشتباه

ورق زده باشد.

تنها


وسعت درد فقط سهم من است ،

باز هم قسمت غم ها شده ام ،

دگر آیینه ز من با خبر است ،

که اسیر شب یلدا شده ام ،

من که بی تاب شقایق بودم ،

همدم سردی یخ ها شده ام ،

کاش چشمان مرا خاک کنید ،

تا نبینم که چه تنها شده ام

دلم

اس ام اس




به تو سپرده بودمش ، با هزار و یک امید ....

 

وحالا برای هزار و یکمین بار

 

دلم را می برم تا شکستگی اش را گچ بگیرند !!!

کبریت


یک روز فکر میکردم اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش میکشم


اما امروز برای دیدنش

 

حاضر نیستم حتی کبریتی روشن کنم

برو


مطمئن باش ، برو ...

 

ضربه ات کاری بود ، دل من سخت شکست ...

 

و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

 

به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود ...

 

و به این قلب یتیم

 

که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود ...

 

تو برو تا راحت تر

 

تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم

بهم نریز


وقتی که می رفتی، بهار بود

 

تابستان که نیامدی، پاییز شد

 

پاییز که برنگشتی، پاییز ماند

 

زمستان که نیایی ،پاییزمی ماند

 

تو را به دل پاییزی ات

 

فصلها رابه هم نریز

شعری از مهرداد اوســـتا


وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
 
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
 
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
 
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
 
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
 
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
 
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
 
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
 
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
 
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟