دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

حالا چرا...

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند 
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
  

                                                                                 از   شهریار


برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم 
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن 
 

                                            دکتر علی شریعتی

غزلی از شهریار

شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است

متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است

چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است

ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است

لوح خدانمایی و آینۀ تمام قد
بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟

ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است

لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است

غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوۀ شحنه به شاه کردن است

عهد تو ‘سایه’ و ‘صبا’ گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبۀ ‘لطف اله’ کردن است

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است

بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است

خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است

. . . .

تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط یک لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟

... نمی دهد

این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد
سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد
نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:
با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد
کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد
جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد
عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی‌دهد
ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد
پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد 
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد… 

 

                                            قیصر امین پور

بی نام تو

ما در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید ...
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو عین الیقین من
قطعیت نگاه تو دین من است
من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .

وقتی...

وقتی گریه کردم گفتن بچه ای......
وقتی خندیدم گفتن دیوونه ای ......
وقتی جدی بودم گفتن مغروری.....
وقتی شوخی کردم گفتن سنگین باش.....
وقتی حرف زدم گفتن پر حرفی....
وقتی ساکت شدم گفتن عاشقی .....
حالا که عاشق شدم میگن.......
آغاز کسی باش که پایان توباشد.....

نمادهای شیطان پرستی

مرحله اول حضور هر فرهنگی در یک کشور و جامعه حضور نمادهای آن فرهنگ است و مراحل بعد به حضور مبانی فکری و جهان بینی و رفتارها و اعتقادات مربوط می‌شود. امروز شیطان پرستی نمادهای خود را به کشورمان رسانده و مانند همیشه برخی پیدا شده‌اند که با دیدن هر پدیده نو و جدیدی به بهانه «مد» هم که شده به سمت این نمادها رفته و حتی به تبلیغ آن‌ها نیز می‌پردازند.

ادامه مطلب ...

گریپ فروت میوه‌ای از بهشت با خواص فراوان

گریپ فروت در عین حال آنزیم‌های چربی سوز است که به کاهش وزن کمک می‌کنند. این آنزیم‌ها در واقع از ذخیره شدن قند و نشاسته در بدن جلوگیری می‌کنند.

به او بگویید...

آری به او بگوئید...
بگوئید که من...
تا ابد در کنارش می مانم...
به او بگوئید که  همیشه به یادش هستم...
به او بگوئید که فقط او را می پرستم...
به او بگوئید که بدون حضورش من هم نخواهم ماند...
به او بگوئید که تمام خاطراتم با یاد اوست...
به او بگوئید که روزی دستانم را به دستانش می رسانم...
به او بگوئید که تمام آن شبهای بارانی را فدای چشمانش می کنم...
به او بگوئید که قلبم فقط به عشق و یادش می تپد...
به او بگوئید...بگوئید که اسیر برق نگاهش شده ام...
آری به او بگوئید...
بگویید اگر روزی از پیشم برود آن روز روز مرگ من است
به او بگویید...بگویید که در کنارم بماند
به او بگویید...بگویید که همپایم باشد
بگوییید که یارم باشد
بگویید که با من باشد
برای من باشد
آری به او بگویید...
بگوئید که...عاشق شده ام...
و تنها او را دوست می دارم...
عشق من دوستت دارم