می بینی؟
"دوستت دارم" تا به تو می رسد
کف دستم پرپر می زند
رنگ از رخسارش می پرد
لاشه می شود بی جان
دل باج می دهد
"دوستت دارم" تا به تو می رسد
بی جلوه و جلال می شود
بی شور و حال می شود
بی پر و بال می شود
"دوستت دارم" واژه ای تکراری ست
که بار احساس مرا حمل نمی کند
واژه ها در ذهنم می رقصند
زیر زبانم می چرخند
و آه...
باز تو در برابرم برهنه می مانی
سبز آبی کبود من!
قد و قواره ی تو
همین نگاه را دارم
بگذار با چشم هام بگویم
نارنجی!
چه قشنگ به دلم می نشینی!
سلام.خیلی زیبا بود.دوستش دارم.پر از احساس و عاطفه. به منم سر بزن