دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

تنـــــــــــــــــــــــــــــــــهایی


قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همان که می پنداشت ,به یکی جرعه اش خراب شدیم
رنگ سال گذشته را دارد همه ی لحظه های امسالم
??? حسرت را همچنان می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی که به تکرار می کشد فالم
یک نفر از غبار می آید مژده ی تازه ی تو تکراری ست
یک نفر از غبار آمد و زد زخم های همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمی دانم از چه می خندم ,هم نمی دانم از چه می نالم
راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی است
به غریبی قسم نمی دانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد