من درد تو را زدست آســـان ندهم
دل بر نکنم زدوسـت تا جـان ندهم
ازدوســـــــت به یادگـار دردی دارم
کان درد به صــد هـزار درمان ندهم
خدایا چون دوستم تو باشیجان رافدایت میکنم
قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقینمیترسم از آنکه بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این
خدایا چون دوستم تو باشی
جان رافدایت میکنم
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این