شد خزان

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفا داری با تو چه دآرد سو
آفت خرمن مهر و وفایی
نو گل گلشن جور و جفایی
وز دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تا هستم

نظرات 1 + ارسال نظر
آرتا جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ق.ظ http://arta1990.blogfa.com

ترانه ی این شعر واقعا زیباست از استاد بدیع زاده. یادش بخیر. همدم وقتایی که دل آدم میگیره.
امیدوارم هیچ وقت دلگیر نباشی

سلام آرتا
لطف کردی که بهم سرزدی
از اظهار نظرت هم خیلی ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد