چشمان بارانی ام را دیده ای مگر؟
زمستان است همه ی فصل های زندگی ام
خبــر ز دل گرفته ام می جویــی
دلــم از دوری آن یار سفر کرده گرفت
من به پرواز ،به شکستنٍ قــفس می اندیــشم
مــی روم تا بر دوســـت
مهلتم گر بدهد عمـر مـرا