دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

تور پیرزنان

تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحی بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان بهپشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد.راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت وخورد. حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد وبادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده بازهم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.اینکار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسیدچرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خورید؟پیرزن گفت چون ما دندان نداریم. راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آن‌هارا خریده‌اید؟ پیرزن گفت ما شکلات روى بادام‌ها را خیلى دوست داریم!

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد