تا بودیم نبــــــــودیم یارکســی    

کشت ما را غم بی همنفسی

تاکه رفتیــــــم همه یار شــدند 

خفته ایم وهمـــــه بیدار شدند

قدر آییـــــنه بدانیــم چو هست

نه درآن وقت که اقبال شکست

نظرات 4 + ارسال نظر
یتیم یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام وبلاگتون واقعا جالبه و دیدنی . حالا میشه بگی این اس که نوشتی کیه؟

سلام از اظهار لطفت ممنونم.از حس کنجکاوی شما فکر کنم خانم هستین.چرا میخوای اینو کشف کنی؟ این حرف یه دنیاست برام .نفسمه .همه چیز منه.می میرم براش

یتیم یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ

غربت
شبی غمگین، شبی بارونی و سرد


مرا در غربت فردا رها کرد


دلم در حسرت دیدار او ماند


مرا چشم انتظار کوچه ها کرد


به من می گفت تنهایی غریب است


ببین با غربتش با من چه ها کرد


تمام هستیم بود و ندونست


که در قلبم چه آشوبی به پا کرد


و او هرگز شکستم را نفهمید


اگر چه تا ته دنیا صدا کرد

یتیم یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ

تو

همیشه در یاد منی،

آسمان به آسمان،

کوچه به کوچه ،

رویا به رویا ،

هر جایی که می نگرم با منی، اما...

دلم برایت تنگ می شود

جملاتت خیلی قشنگه .میتونم ازشون استفاده کنم؟

یتیم یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ب.ظ

حرف دل...
وحشت از عشق که نه... ترس ما فاصله هاست...
وحشت از غصه که نه... ترس ما خاتمه هاست...
ترس بیهوده نداریم... صحبت از خاطره هاست...
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست...
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست...
گله از دست کسی نیست... مقصر دل دیوانه ی ماست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد