شعر سکوت شیشه ای

تو ای سکوت شیشه ای در این شب همیشگی
به داد این دلم برس که سوت و کور مانده است


برای قطره ای غزل تمامی وجود من

پی ِ سیاهی قلم ، دل مرا کشانده است

تو ای نماز آخرم مرا به انتها ببر

که اوج افتخار من ز سجده باز می دمد

طلوع اولین من به الفتی نظاره کن

که در حضور سبز تو گل نیاز می دمد

تو ای صلابت سخن زبان این ترانه را

بکش به دام واوه ها که عاشقانه گل کند

من و سکوت و ثانیه , تو و طلوع و قافیه

برای گریه کردنم مرا بهانه گل کند

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

میگما چی شد یهو؟
متنای غم میذاری........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد