دلتنگی ها ...
دلتنگی ها ...

دلتنگی ها ...

جملاتی ارزشمند از کوروش کبیر..

** آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند

**باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست.


**دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند

**اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.


**آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

**وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

آنچه ...

برآنچه گذشت

آنچه شکست

آنچه نشد

آنچه ریخت

حسرت نخور

زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد . .
.

پاییز

پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی هاغم انگیز...
برای من فصل سردی دلهاست…
فصل باریدن اشکها…
فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی
فصل رقصاندن آتش سیگار در سیاهی و سکوت شب…
اینروزها هوای دلم هم پاییزیست…

ازدواج حضرت علی (ع) با حضرت فاطمه زهرا (س)

سالروز  پاک ترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . . .


عاقد: خدا

شاهد: رسول خدا (ص)

دفتر: لوح محفوظ

مکان: عرش

عروس: کوثر

داماد: حیدر

سالروز ازدواج آسمانیشان مبارک





بی تو بودن

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته


آسمان پر باران چشم هایم


بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه


بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد


وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

می فهمند

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

معنی کور شدن را گره ها می فهمند


سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین


قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند


یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن


چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند


آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا


مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند


نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا


قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

 

ندهم

من درد تو را زدست آســـان ندهم

دل بر نکنم زدوسـت تا جـان ندهم

ازدوســـــــت به یادگـار دردی دارم

کان درد به صــد هـزار درمان ندهم

سنگ قبر آرزو

آسمان چشم او آینه کیست

آن که چون آینه با من روبرو بود

درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد

سرنوشت این جدایی دست او بود

آه

گریه مکن که سرنوشت

گر مرا از تو جدا کرد

عاقبت دلهای ما را

با غم هم آشنا کرد

چهره اش آینه کیست

آنکه با من روبرو بود

درد و نفرین بر سفر

این گناه از دست او بود

ای شکسته خاطر من

روزگارت شادمان باد

ای درخت پرگل من

نو بهارت ارغوان باد

ای دلت خورشید خندان

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

آنچه کردی با دل من

قصهُ سنگ و سبو بود

من گلی پژمرده بودم

گر تو را صد رنگ و بو بود

ای دلت خورشید خندان

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

 

هر روز پاییزه


 

  هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی

      هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت

زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی
از من تا اون دستات هر دره ای پل داشت
پل بود اما ریخت گل بود اما مُرد
عمر منم قده عشقت تحمل داشت
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
پنهونم از چشمات ماه پس ِ ابرم
من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه
آروم نمی گیرم از دست زنجیرم
بی عشق می میرم من روز دیدارم
از دوستی پر من از دوست دلخور من
آجر به آجر من ، من پشت دیوارم
لعنت به این دیدار لعنت به این دیوار
لعنت به این آوار من زیر آوارم
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
پنهونم از چشمات ماه پس ِ ابرم
من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه

 

شد خزان

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفا داری با تو چه دآرد سو
آفت خرمن مهر و وفایی
نو گل گلشن جور و جفایی
وز دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تا هستم